خانم معلم پس از یکی دو بار آموزش درس، از شاگردانش پرسید: چه کسی متوجه نشده است؟
سه نفر از شاگردان دستشان را بالا بردند. معلم گفت: بیایید جلوی تخته و چوب تنبیه خود را از کیفش بیرون درآورد.
همه دانش آموزان جا خوردند و متعجب و ترسان به خانم معلم نگاه می کردند. معلم به یکی از سه دانش آموز گفت: پسرم این چوب را بگیر و دو بار به کف دست من بزن. دانش آموز متعجب پرسید: به کف دست شما بزنم؟ به چه دلیل؟
معلم گفت: پسرم مطمئنا" من در تدریسم موفق نبودم که شما متوجه درس نشدی. به همین دلیل باید تنبیه شوم.
بقیه یادداشت در ادامه مطلب
دانش آموز اول دوبار به دست معلم زد و معلم از درد سوزش دستش، آهی کشید و چهره اش برافروخته شد.
نوبت نفر دوم شد. دانش آموز دوم که گریه اش گرفته بود به معلم گفت: خانم معلم! به خدا من خودم دقت نکردم و یاد نگرفتم. من دوست ندارم با چوب به دست شما بزنم. از معلم اصرار و دانش آموز انکار!
دیگر، تمامی دانش آموزان کلاس به گریه افتاده و از بازیگوشی های گاه و بیگاه داخل کلاس، هنگام درس دادن معلم شرمسار بودند.
از آن روز دانش آموزان کلاس از ترس تنبیه شدن معلمشان جرأت درس نخواندن نداشتند. این داستان مصداقی برای مسئولین مملکت است که در حوزه ای اگر خطایی از مخاطبین حوزه انها سر زد خود را باید تنبیه نموده تا الگویی برای رسیدن به جامعه سالم باشیم. اگر هر کدام از ما مدیران در حوزه فعالیت خود این گونه عمل کنیم؛
مثلاً اگر در اداره ای کم کاری شد به جبران آن رئیس خود تمام کارهای عقب افتاده را از کارمندان گرفته و شخصا انجام دهد.
اگر در بانکی کلاهبرداری و یا اختلاس صورت پذیرفت مدیر مربوطه خود را تنبیه نموده و تنزل شغل دهد.
اگر در حوزه فرهنگی کاستی از سوی مردم و یا متمولیان وجود داشته باشد دولتمردان مربوطه استعفا دهند.
اگر در حوزه امنیتی و انتظامی بر مردم اجحافی شد فرماندهان انتظامی به همین دلیل به حبس اختیاری روند.
اگر در حوزه قضایی خطایی صورت گرفت قاضی استعفا داده و رئیس شعبه خود را مکافات کند.
و البته همه اینها با تبلیغ و اطلاع رسانی مناسب همراه باشد.
البته روشی که این معلم فهیم در کلاس خودش اجرا کرده فقط در صورت خانم بودن جواب میده، آقایون تست نزننده که سیر کتک خواهند شد.
با سلام درود خدمت مهندس پرمون که بندهء کمترین را اینگونه مورد لطف قرار دادند.
یقین دارم که هیچ خاطرهء خوشی برای کسی نداشتم که به نیکی از بنده یاد شود، پس این نشان بزرگواری شماست که بدیهای ما را به لطف و کرم خودتون میبخشید.
و خدمت مهندس ایده آلیستمون که این اتفاق هم اکنون در کشورهای موفق جاریست و غیر از این هم راهی برای سعادت ملتها نیست.
ولی بعیده که کفتارهای حاکم بر ما در هزارهء بعدی هم به فکر اجرای این روش بیفتند.
مگر اینکه با مدیریت ایشان کویر لوت هم مرز آذزبایجان شوروی شود. که در آنصورت خودشان در جزایر هاوائی و ما هم سینهء قبرستان خواهیم بود.
با سلام
سلامی گرم به دوست خوبم آقای محمایی عزیز و دیگر دوستان به ویژه جناب آ قای مهندس مطهری نژاد گل.
آقا مهران این مطالب و توی خواب نوشتی ؟ یا هدفت این بود که روی زخم ما نمک بپاشی ؟ ما کجا و این افکار رویایی کجا ؟
درود بر محمد آقایِ گلِ دوست داشتنی
برادر به مرگ می گیریم تا به تب راضی شن. عمده یادداشتهای من ایده الیستیه تا واقع گرا. با هدف قرار دادن صد، امیدواریم به هشتاد برسیم. با رفتن به سوی مدینه فاضله احتمالا به حومه آن آرمان شهر خواهیم رسید. با تکرار و استقامت و اندکی صبر، سحر نزدیک خواهد بود.
ارادتمند شدید
چه آرزوهای خوبی !!!!!!!